؛؛
مرا چشمیست خون افشان
ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید
از آن چشم و از آن ابرو
؛؛
غلام چشم آن تُرکم
که در خواب خوش مستی
نگارین گُلشنش رویست و
مُشکین سایبان ابرو
؛؛
تو کافر دل، نمیبندی
نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند
خم آن دلسِتان ابرو
؛؛
اگرچه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد، چشم آن کمان ابرو
مرا چشمیست خون افشان
ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید
از آن چشم و از آن ابرو
؛؛
غلام چشم آن تُرکم
که در خواب خوش مستی
نگارین گُلشنش رویست و
مُشکین سایبان ابرو
؛؛
تو کافر دل، نمیبندی
نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند
خم آن دلسِتان ابرو
؛؛
اگرچه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد، چشم آن کمان ابرو