سه تا از دوستا و همکلاسیای قدیمی دن اومدن خونمون. دن خیلی وقت بود میخواست برای رعایت آداب معاشرت دعوتشون كنه و میتونم بگم این بدترین مهمونی بود كه تا حالا توش شركت كردم. چندین ساعت صحبت راجب ” lgbt حتی تو تركیه هم عنش درومده، ترنس و گیها همه مریض روانین، نانباینریها مشكل شخصیت دارن باید برن پیش روانپزشك، چینیها و افغانیها خیلی بدن، دلمون نمیخواد تو فلان شهر زندگی کنیم چون پاكستانی زیاد داره، این انقلاب به هیچ جایی نمیرسه، همون جمهوری اسلامی برای مردم ایران خوبه، زنای ایران دنبال لخت شدنن، دن زن بگیر، من هروقت غذا نباشه زنمو بیدار میكنم درست كنه، بیا برات دوستدختر پیدا كنیم “ داشتم سردرد میگرفتم. چرا اكثریت ایرانیا آدمای هموفوبیك، ترنسفوب، زن ستیز و نژاد پرستین؟ از سكوتم توی اون جمع متنفرم و وقتی رفتن از دن پرسیدم آدمای هموفوبیك توی خونه یه گیكاپل چیكار میكنن؟ دلم میخواست با دن دعوای ازدباجی راه بندازم و شب برم روی كاناپه بخوابم؛ اما فقط گفتم دیگه دعوتشون نكن و تو انتخاب دوستات دقت كن. هر دفعه بیشتر بهم ثابت میشه كه باید از ایران و هرچیزی كه بهش مربوط میشه دل بكنیم و دست از جدال با زندگی برنداریم، وگرنه اینجا بین مغزای زنگزده میپوسیم و صبحونمون میشه سیگار و چایی... ☕️